-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 30 خرداد 1395 13:47
به فال اعتقادی ندارم اما دستانت را آنقدر محکم می گیرم که خطهای کف دستمان یکی شوند
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 26 خرداد 1395 15:09
چقدر مردی؟ که موهایم را ببافی؟ که رنگ بزنی به لبهام و ناخن هام؟ چقدر زنم؟ که دکمه هایت را ببندم؟ که برنج قد بکشد از انگشت هام؟ . کدام عاشق تریم؟ من که وقتِ رفتن در را محکم می کوبم تا صدای غر زدن هایت را بشنوم یا تو که قبلِ رفتن مرا نمی بوسی مبادا به هم بریزد ... آرایشم ؟
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 25 خرداد 1395 14:47
کاش آدم ها وسط فراموش کردنشان پیدا نشوند... درست همان لحظه ای که با خودت و دلت کنار آمده ای همان لحظه ای که با هر منطق و استدلالی رفتنش را به خورد دل زبان نفهمت داده ای... یکهو می آیند و هرچه رشته کرده ای را پنبه می کنند! اینبار بعد از آمدنشان هم که بروند دیگر نمی توانی با خودت کنار بیایی، حالا هی دنیا را بهم بریز...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 24 خرداد 1395 15:11
در میان ِ این آدمهایی که ادعا میکنند دوستت دارند ، کدامشان حق ِ داشتنت را دارد؟ اینهایی که میگویند "بیمار ِ خنده های تو هستم ، بیشتر بخند" ، یا منی که اقرار میکنم " به اخمت خستگی در میرود ، لبخند لازم نیست"...؟! می خواهم مثل قدیمی ها خوشبخت باشیم یک خوشبختی ساده ی دوست داشتنی یک ایوان و عصرهایِ...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 23 خرداد 1395 13:47
شک ندارم که به معراج مرا خواهد برد آن نمازم که به لبخند تو باطل شده است باید دستت را گرفت در کوچه پس کوچه های شهر بی هوا قدم زد، و به ریش آژان ها خندید...!! امر به معروف من .... از هرچه نهی ام بکنند از تو نمیتوانند
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 22 خرداد 1395 13:45
سیاهی چشمانت اوقات شرعی را دچار اختلال کرده خیره میشوم شب میشود روز میشود اذان می گویم من مومن شده ام به چشمانت... بچه که بودم فکر می کردم حس چشایی مربوط به چشم است حالا دیگر مطمعنم! از وقتی آمده ای چشم هایت زندگی ام را شیرین کرده
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 16 خرداد 1395 14:37
گاهی خوابت را میبینم بیصدا بیتصویر مثلِ ماهی در آبهای تاریک که لب میزند و معلوم نیست حبابها کلمهاند یا بوسههایی از دلتنگی!
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 8 خرداد 1395 13:41
حالا که تو را دیده ام ... احساس می کنم شهر درونم در قرون وسطی به سر می برد تـــو باید بیایی و انقلاب عشقی را در من بر پا کنی
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 8 خرداد 1395 13:41
آن چارچوب پنجره ای که تو در آن باشی را باید قاب کرد و در میدان اصلی شهر نصبش کرد تا با دیدنش حالِ تمام شهر، تمام شهر بهاری شود تو خودِ بهاری
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 8 خرداد 1395 13:40
چارهی دیگری نیست! باید کسی را با تو اشتباهی بگیرم و از هم آغوشیاش هر شب اندوهی به جمعیت جهان اضافه کنم.
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 3 خرداد 1395 13:57
یادم باشد عاشق کسی شوم که شعر را بلد باشد کسی که بفهمد وقتی ستاره را به چشم هایش، زمین را به آغوشش، بهار را به بودنش تشبیه می کنم یعنی؛ دیوانه ، دوستت دارم ...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 29 اردیبهشت 1395 18:08
از نگاهت _مثل نسخه پزشک_ چیزی نمی شود خواند اما؛ چشم هایت دوای درد من است...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 27 اردیبهشت 1395 19:14
فردا خیلی دور است یک شب همین نزدیکیها هست آنجا می مانیم و بوسه هایمان را قسمت می کنیم این بار تو سهم بیشتری بردار ..!
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 27 اردیبهشت 1395 19:05
می بینی ترسِ نبودنت چه به روزم آورده است؟ و وحشت گم کردن دستی گرم چگونه تا مغز استخوانم نفوذ کرده است ؟ دیگر چگونه بگویم چقدر دلتنگ توأم؟ وقتی دندان هایم از ترس یا سرما – چه فرق می کند اصلاً ؟ – واژه هایم را تکه تکه می کنند و ناچارم بریده بریده د و س ت ت د ا ش ت ه ب ا ش م....
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 26 اردیبهشت 1395 18:38
دلم هوس یک دوست قدیمی کرده یک رفیق شش دانگ یک آرام دل، کسی که امتحانش را در رفاقت پس داده؛ ودیگر محک زدن و زیرو رو کردنی درکار نباشه رفیقی که، من نگوییم و او بشنود؛ بخندم و حجم بغضم را در خنده ام ببیند... رفیقی که بگویمش برو،اما بماند که نرود، وقتی ماندنش آرامم میکند... مردها گاهگاهی، به جزیره ای ناشناخته در درونشان...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 26 اردیبهشت 1395 18:35
باد موهایت را تکان می دهد باد چقدر از انگشتان من خوشبخت تر است گاه نمی آیی گاه می آیی شده اَم خیابانی دو طرفه که گاه و بی گاه رد می شوی... که گاه و بی گاه تنها می شوم!
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 26 اردیبهشت 1395 18:34
با دیدن چشمــان تو زیبا شده شعــرم... همرنــگ غزلنامــه ی نیما شده شعــرم... با این دل دیوانه ی من باز چه کردے... بی پرده ببین با تو هم آوا شده شعــرم..
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 25 اردیبهشت 1395 18:09
یاد من باشد ... " تنها هستم " دیر گاهی است در این تنهایی رنگ خاموشی در طرح لب است بانگی از دور مرا می خواند ، لیک پاهایم در قیر شب است رخنه ای نیست در این تاریکی در و دیوار بهم پیوسته سایه ای لغزد اگر روی زمین نقش وهمی است ز بندی رسته نفس آدم ها سر بسر افسرده است روزگاری است در این گوشه پژمرده هوا هر نشاطی...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 22 اردیبهشت 1395 18:06
ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ ﺍﻡ ﺭﺍ ﺑﺎ هیچ کس ﻗﺴﻤﺖ ﻧمی کنم به جز رویای ﺗﻮ... هوا عجیب بوی بهار گرفته است دستم را بگیر و برای لمسِ احساسی ترین باران به خیابان ببر... خیالت راحت؛ این باران از آسمانِ اردی بهشت می بارد؛ خیس مان نمی کند عاشـقتر مان می کند
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 22 اردیبهشت 1395 18:04
هر بار که نفسهایم را میشمارم یکی کم میآورم میدانم پیش تو جا گذاشتم خوب بگرد! شاید لای کتاب حافظ باشد شاید به لبه فنجان چایی مانده باشد شاید هم پشت پرده قایم شده باشد اصلاً خود تو! چند لحظه نفس بکش شاید ما بین نفسهای تو پیدا شد
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 21 اردیبهشت 1395 18:27
غیر قانونی از مرزهای ذهنم عبور می کنی به خیالم پا می گذاری و در قلبم ساکن می شوی ، مسافر بی مجوز من اخراجت نمیکنم ، سال هاست تمام هستیم مستعمره ی توست !! اتفاق های خوب همیشه "می افتند" مثل مهر تو که به دلم "افتاده" میبینی حتی "افتادن" هم فعل قشنگیست وقتی پای تو وسط باشد خیالت به چه...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 20 اردیبهشت 1395 14:15
وابسته شدم به "تو" بی آنکه بدانم " وابستگی ها" وام های کوتاه مدتی هستند..... با بهره های سنگین
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 20 اردیبهشت 1395 14:11
ﺑﻮﺩﻧﺖ ﺭﺍ ﺩﻭﺳــــــــــــــــــــــــــــــــــﺖ ﺩﺍﺭﻡ .... ﻭﺍﺩﺍﺭﻡ ﻣــــــــــﯽ ﮐﻨﯽ ﮐﻪ ... ... ﺑﻪ ﻫﯿﭻ ﮐﺲ ﻓﮑﺮ ﻧـــــــــــــــــــــﮑﻨﻢ ....ﺟﺰ ﺗـــــــــــــــــــــــــﻮ !.... نگاهـت را گره بزن به هر لحظـه مــن حس امنیــت میکنم وقتی تــــو درگیــر منـــی
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 19 اردیبهشت 1395 12:51
من می گویم باید دوست داشتن را کشید. باید آن را در هوا نقاشی کرد. وقتی می گویی: "دوستت دارم "، انگار پرنده ای را از دستهایت پر داده ای … دوست داشتن فقط گفتن "دوستت دارم" نیست.. بگذار دوست داشتنت مثل نشانی خانه ای باشد که نه از کوچه اش معلوم است، نه از رنگ درش، و نه از پلاکش و فقط آن را از عطر گل های...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 19 اردیبهشت 1395 12:48
عطر موهاے تو مے آید بہ هر جا میروم، بی انصاف، باد را بدجور عاشق ڪرده اے.
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 19 اردیبهشت 1395 12:45
مـن عاشق نیستم … فقط گاهی حرف تو که می شود ، دلم مثل اینکه تب کند ، گرم و سرد می شود … آب می شود … تنگ می شود دوستت دارم بگذار لغتنامه را ورق بزنم تا واژه ای بیابم برای اشتیاقم به تو
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 15 اردیبهشت 1395 19:09
تمام شعرهایم بی مخاطب است... این روزها آنقدر سر مخاطبان شلوغ است!!! که بی مخاطب بودن حس بهتری دارد!... من به دنبال کسی میگردم که دلش پنجرهی بازِ نگاهم باشد و بدانم که حواسش به من است عاشقی رسمِ نگاهش باشد و من آرام آرام محوِ زیبایی روحش بشوم دل ببندم به دلش و دل انگیزترین عشـق و نگارش بشوم کسی از عمقِ دلم میگوید ما...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 15 اردیبهشت 1395 17:16
چه فایده ، تو باشی با مو های بلند ؟ وقتی آن دستی که باید به موهایت برسد همیشه "کوتاه" است...
-
" هر روز من ، بی تو ، تا ابدیت به درازا می کشد . "
سهشنبه 14 اردیبهشت 1395 20:05
پلکهایم را روی هم میگذارم و در صدای شب گم میشوم که پراست از هیاهوی بی کلام ، از جیرجیرک پشت پنجره میگذرم و قدم میزنم میان برگ درختانی که هنوز تا رسیدن به تجربه ی خزان و سقوط زیبایشان در مرگ چند قدمیفاصله دارند صدای جاده مرا تا چشمهای خسته ی یک مسافر می برد ، تا اندوه بارانی رفتن و اشتیاق قلبی برای رسیدن خوب که...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 14 اردیبهشت 1395 18:28
کمی فقط اندکی مرا دوست داشته باش! من با کمترینِ تو به جنگ تمام نفرت های دنیا می روم…