آغوش تو بهار است
سبز می کند
طبیعت تنم را
گل می دهد گونه ام وقتی
می پیچد پیچک دست هایت
دورِ تنم...
لب هایم را ببین !
غنچه داده است،،،
اینجا تا صبح
هزار بوسه شکوفه خواهد زد...!
برای تو ....
هر که
خود داند
و
خدای دلش...
که چه دردی ست
در
کجای دلش
.. بوی صبح میدهی
و گنجشک ها
در خنده هایت پرواز می
کنند
حسودی ام می شود
به خیابان ها و درخت هایی
که هر صبح
بدرقه ات می کنند
حسودی ام می شود
به شعرها و ترانه هایی که
می خوانی
خوشا به حال کلماتی
که در ذهنِ تو زیست میکنند