کوچه مهربانی

دلنوشته های مردی تنها

کوچه مهربانی

دلنوشته های مردی تنها

آغوش تو بهار است
سبز می کند
طبیعت تنم را
گل می دهد گونه ام وقتی
می پیچد پیچک دست هایت
دورِ تنم...

لب هایم را ببین !
غنچه داده است،،،
اینجا تا صبح
هزار بوسه شکوفه خواهد زد...!


برای تو ....

هر که خود داند 
و 
خدای دلش...
که چه دردی ست 
در 
کجای دلش

 

 

 .. بوی صبح می‌دهی
و گنجشک‌ ها
در خنده‌ هایت پرواز می‌ کنند

حسودی‌ ام می‌ شود
به خیابان‌ ها و درخت‌ هایی
که هر صبح
بدرقه‌ ات می‌ کنند

حسودی ام می‌ شود
به شعرها و ترانه‌ هایی که می‌ خوانی
خوشا به حال کلماتی
که در ذهنِ تو زیست می‌کنند



نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد