کوچه مهربانی

دلنوشته های مردی تنها

کوچه مهربانی

دلنوشته های مردی تنها

 یعنی می شود روزی بیایی،
آرام دستانم را بگیری
و
با بوسه ای سد کنی هزار بغض نشکسته ام
و
زمین و زمان را دوباره به خنده هایم آشنا کنی؟
یعنی می شود بیایی
در شب های دلگیری
مرا به بهشت زیبای آغوشت مهمان کنی
و این بنده نوازی زیبای تو مصادف شود با
جان دادن دوباره من در آغوشت ؟
یعنی می شود روزی بیایی و فقط باشی
اینجا،
در کنارم ؟
یعنی می شود ... ؟

...

بهار من تویی

حالا چه فرقی می‌کند 

تقویمِ روی میز

اگر پایان پاییز است 

آغاز زمستان است 

یا هر چـیز..

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد