حــالا کـــــه آمـــــدهای
از گـذشتــــــه نپُـــــرس
در روز ِ آفتـــابـــی
از بــرف ِ سنگیـــن ِ شــب ِ قبــــل
چـــه مـیمــانـــــد؟
تمــــام ِ خنـــــده هـایـــــم را نــــــذر کـــــرده ام
تـا تــو همــــان بـاشــی
کــــــه صبـــــح ِ یکــی از روزهــــای خـــــــدا
عطــــر ِ دستهـــــایـت
دلتنگــــی ام را بــه بــــــاد مـی سپـــــارد...
مهربانی از سر انگشتان تو آغاز می شود
می رود و می رود تا به شبنمی روی پنجره می رسد
پنجره باز می شود
همه تن سرشار از نفس می شود
لباس خنک فصل بر تن می شود
دست ها، مهربانی یک زن می شود
مهر لبریز از آن یک دم می شود
مهربانی می رود تا به لمس گلبرگ های مخملی گل رز می رسد
گل ها بهاران می شوند
دل ها لبریز یاد یاران می شوند
شکوفه ها دوباره شادان می شوند
روزها غرق مهر باران می شوند
مهربانی می رود و می رود تا به نگاه پرنده ها می رسد
بوی یاس ها پر می زنند
لبخندها به چشم ها سر می زنند
قاصدک ها دست برهم می زنند
یاد یار مهربان را بر قلب ها دم می زنند
مهربانی می آید و دوباره به سر انگشتان تو می رسد
پنجره خیس است
در سپیده دم مهر
شکوفه ها را خواهم بویید...
تقدیم به تویی که ندارمت
میان تمام نداشتن ها دوستت دارم
شانس دیدنت را هر روز ندارم
ولی دوستت دارم
وقتی دلم هوایت را میکند حق شنیدن صدایت را ندارم
ولی دوستت دارم
وقت هایی که روحم درد دارد و میشکند
شانه هایت را برای گریستن کم دارم
ولی دوستت دارم
وقت دلتنگی هایم , آغوشت را برای آرام شدن ندارم
ولی دوستت دارم
آری همه وجودمی ولی هیچ جای زندگیم ندارمت
و میان تمام نداشتن ها باز هم با تمام وجودم
دوستت دارم ...
دوست داشتن را آن رفیق مجازی بمن آموخت
او که نه با رنگ صدایم آشناست
نه برق نگاهم
و نه گرمی دستانم.....
بی هیچ چشمداشتی احوالم را میپرسد
و به انتظار سلام دوباره ام
مینشیند
تا خلوت این دل زنگار گرفته را
با کلمات پر محبتش بشکند
او همان است که صدایش با دل خاموشم
هم آهنگ است
او همان است که به دل ساده ام فهماند
و دوست داشتن چقدر زیباست!!!!!!