کوچه مهربانی

کوچه مهربانی

دلنوشته های مردی تنها
کوچه مهربانی

کوچه مهربانی

دلنوشته های مردی تنها


آن چارچوب پنجره ای که
تو در آن باشی را باید قاب کرد 
و در میدان اصلی شهر نصبش کرد 
تا با دیدنش حالِ تمام شهر، 
تمام شهر بهاری شود تو خودِ بهاری

چاره‌ی دیگری نیست!
باید کسی را
با تو اشتباهی بگیرم
و از هم آغوشی‌اش 
هر شب اندوهی
به جمعیت جهان اضافه کنم.

یادم باشد عاشق کسی شوم که شعر را بلد باشد
کسی که بفهمد وقتی ستاره را به چشم هایش، 
زمین را به آغوشش، بهار را به بودنش تشبیه می کنم
یعنی؛ دیوانه ، دوستت دارم ...