-
[ بدون عنوان ]
شنبه 15 اسفند 1394 19:32
هوای تو شاید آن کاشی های فیروزه ایست که خطوط معرفت را تا بی نهایت تکرار می کنند مانند موسیقی سنتی است که تارش را سحرگاهان پرنده ها می نوازند هوای تو شعر آبی سهراب است مانند کوچه ی مهتاب مانند اندیشه های سپیده دم هوای تو همان شبنم پنج صبح است...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 15 اسفند 1394 19:32
دوباره نگاه کن به وسعت آسمان تو را از شب جدا می کنم می آورمت آرام در گلدان اتاقم میکارم برایت کتاب میخوانم شعر میخوانم دوباره نگاه می کنم نه گلدان کوچک است پنجره را باز میکنم پرده های برفی را بر جاده های نور کنار می زنم چند مشت نسیم می آورم برایت چند دفتر باغ می نویسم بر دیوارهای اتاقم یک آسمان پر از پرنده میکشم...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 15 اسفند 1394 19:32
بر بلندای مشرق نامت را با پرتوهای طلایی برای ابدیت ثبت خواهم کرد ... ای شکوفه مهربانی دست هایت چه عزیزند این رفیق های انگشتانم و چشم هایت عشق چشمانم و قلبت قدم گاه هستی ام ای گل یاسم باز می خوانم دوباره می خوانم گلبرگ های تنت را یکایک نو به نو می خوانم...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 15 اسفند 1394 19:31
در میانه کوچه پاییز دلم شوریده رنگ های دل انگیز است تو از کدام راه ها گذشتی که درختان این گونه عاشق شده اند ببین کوچه ها چگونه پر از برگ های عشق شده اند قدم های پاییزی ام در امتداد درختان عاشق مرا به کوی بیداری تو می رساند دوباره کوچه پاییزی شعرهایم را میدوم من هوای تو را میدوم می روم سوی آب ها سوی سرزمین خواب ها به...
-
باز کن پنجره را
شنبه 15 اسفند 1394 19:31
میان آفتاب و ترانه تو ترانه باش آفتاب من بی بهانه باش بی بهانه تر از چشم های عاشق برای چهره ام گرم ترین شال های زمستانی باش میان خانه ی قلب کودکانه ام گرم ترین کرسی های یلدا باش باز کن پنجره را تو میان همه درها باش...