-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 14 اردیبهشت 1395 18:26
دل است دیگر گاه بیقرار میشود و بیتابی میکند دل که عاشق شود سینه را از جایش میکند و اشفته میشود... چیزی نیست تو بیایی... حالش خوب میشود... روز به روز از دوریت بهانه گیر میشود زبان نفهم است و دیوانه چشم تو را دور دیده هر چه میگویم که او می اید باز بهانه میگیرد... راستی چشمانم را دوخته ام به جاده نگذار شرمنده ی دلم شوم...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 13 اردیبهشت 1395 17:49
پشت چراغ قرمز! اعتراف کردم'دوستت دارم' تا هر جا مجبور شدی کمی مکث کنی… یاد من بیفتی نمیدانستم قراراست بعد من تمام چراغهای زندگیت سبز شوند… باید امشب بروم من که از بازترین پنجره با مردم این ناحیه صحبت کردم حرفی از جنس زمان نشنیدم هیچ چشمی عاشقانه به زمین خیره نبود کسی از دیدن یک باغچه مجذوب نشد هیچ کس زاغچه ای را سر یک...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 13 اردیبهشت 1395 17:46
می شنوی ؟ اینجا صدایِ بی تفاوتی ها همه جا را پر کرده است اینجا انگار کسی محضِ رضایِ عشق نمی گوید دوستت دارم می بینی ؟ اینجا اوجِ احساس در اوجِ خواستن جان می دهد می میرد ماندن اینجا بی فایده است اگر آمدی من جایی دور کنارِ خوشبختی هایِ کوچک نشسته ام مثلا کنارِ یک پیرِمردِ تنها که صورتش نشان از دلتنگی می دهد و دستانش...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 13 اردیبهشت 1395 17:45
ماه در آغوش شب به خواب می رود و من هنوز بیدارم مگر می شود بی تو به خواب رفت خاطره ها صف می کشند به خیالم و من خمار یک لحظه دیدنت با من چه کردی؟ هیچ چیز جای خودش نیست در تنم لحظه ها تب دارند و من چه بی تابانه بر شانه های اسیر شب تا انتهای گردسوز دلتنگیم با خیال تو سفر خواهم کرد
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 13 اردیبهشت 1395 17:44
من می نویسم اما توهیچ نمی نویسی، اشکالی نداردتوفقط نگاهت را جوهر نوشته هایم کن تامن غزل عشقمان را برایت بسرایم. من هر بار که گوییم دوستت دارم تو به کنایه می خندی ومی روی، اشکالی ندارد توفقط بخند تا خنده ات را هزاران بار بروی گل هانقاشی کنم
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 13 اردیبهشت 1395 17:35
پنجره را باز میکنم ... احساس قشنگ " تو " می آید می نشــیـــــند بـــر پــــــــــرده بــــر دیـوار ... من ... گیج این همه " تـــو " مــســــت مــــســــــــت کنار می آیم با خودم ... و ... با احساس قشنگی که " تـــو یی" زندگی می کنم ...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 12 اردیبهشت 1395 19:28
من از بین یک پنجره ی پر از صبح یاسها را بوییده ام تا باور کنم دلم برای لمس لحظه هایش تنگ شده و در پشت شیشه در شبی مهتابی خواب دیده ام آفتاب با رنگین کمان می خندد . می دانم برای قرار ملاقات گذاشتن با ابرها زود است اما دلم برای بارش ؛ آنها را صدا میزند برای لمس ستاره ها دستانم را بالا می برم تا با نور و نگاه قشنگ از...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 12 اردیبهشت 1395 19:24
یعنی می شود روزی بیایی، آرام دستانم را بگیری و با بوسه ای سد کنی هزار بغض نشکسته ام و زمین و زمان را دوباره به خنده هایم آشنا کنی؟ یعنی می شود بیایی در شب های دلگیری مرا به بهشت زیبای آغوشت مهمان کنی و این بنده نوازی زیبای تو مصادف شود با جان دادن دوباره من در آغوشت ؟ یعنی می شود روزی بیایی و فقط باشی اینجا، در کنارم...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 12 اردیبهشت 1395 19:03
کوتاه مینویسم ... اما ... " تو " ... بلند بخوان ...! به ... بلندای احساسم : ... " دوستت دارم " ...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 1 اردیبهشت 1395 17:44
موهایت را به من بسپار بلدم ببافم سخت تر از رویا که نیست!
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 1 اردیبهشت 1395 17:43
یا به بیدار بودنم شک دارم ...! یا میخواهم از خواب هایم نهایت استفاده را ببرم ...! وقتی که پس از بوسیدنت مکثی می کنم و دوباره تو را می بوسم ...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 1 اردیبهشت 1395 17:41
از دور دوستت می دارم می دانم لبخندت هر دوری را نزدیک می کند ... دلم را از سر راه نیاورده ام ... دلم را از سرِ راه نیاورده ام سرِ راهِ هر کس و ناکسی بگذارم و بگویم :لطفا مرا بردارید و دوستم بدارید! شده باشد تنهایی تمامش را به دوش بکشم آوازه خوانِ کوچه و خیابان بشوم دوست داشتنت را زمین نمی گذارم جایش را هم به زور به هیچ...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 31 فروردین 1395 18:11
عاشق که باشی رفتن نمیدانی میمانی … سر حرفت میمانی که گفته بودی تا ته دنیا کنارش میمانی آرامشی میدهد که در دنیای هستی نمی توان یافت موهایت طوفانی در دلم می اندازد که در آغوش هیچ اقیانوسی نمی توان یافت نبود ات رودی را دریا می کند که خودم با اشک هایم ساخته ام بودن ات ... نبودن ات .... می بینی ؟ چقدر بی محابا در قلبم نفس...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 31 فروردین 1395 18:07
تو برمی گردی سال هاست، نفس می کشم هوای بی تو بودن را؛ در غربتی فراگیر. چقدر نزدیک است خاطره های دور تو و من هر روز، گذشته های نزدیکت را مرور می کنم؛ کودکی هایت را، خنده هایت را، بزرگ شدن و قد کشیدنت را. سال هاست که چشم انتظاری ام را به کوچه ها و جاده ها سپرده ام تا شاید خبری از تو بیاورند. شاید عطری از تنت را و...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 30 فروردین 1395 18:13
هر شب به ذهن خسته من میکنی خطور بانـــــــــــــو، شبیه خودت؛ ساده - پر غرور من خواب دیده ام که شبی با ستاره ها از کوچـــــــه های شهر دلم میکنی عبور یا خواب من مثال معجزه تعبیر میشود یا اینکه آرزوی تو را میبرم به گــــــــــور بی تو، خراب، گنگ، زمینگیر میشوم مانند شعرهای خودم؛ شکل بوف کور کِی میشود میان کوچه... نه،...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 30 فروردین 1395 17:34
ﺩﻟـﻢ ﺗﻨﮓ ﺷـﺪﻩ ﺑﺮﺍﯾﺖ. . . اﻣﺎﻧﻤﯽﺷـﻮﺩﺑﺮﺍﯾﺖ ﺑﮕﻮﯾـﻢ اﺯﺍﯾﻦ ﺩﻟﺘﻨـــــﮕﯽ ﺩﻟﺘﻨـــــﮕﯽ ﺭﺍﻧﺸﺎﻧﺖ ﻣﯽ ﺩﻫــﻢ باﺍﯾﻦ ﻧﻮﺷﺘـﻪ. . . ﺟﺎﯾﯽ ﻣﯽ ﮔـﺬﺍﺭﻡ ﮐـﻪ شاﯾـﺪﯾـــــﮏ ﺭﻭﺯ ﺍﺯﺁﻥ ﮔـﺬﺭﮐﻨﯽ بخوﺍﻧﯽ !!! ﻭﮐﺎﺵ ﺑﺪﺍﻧـﯽ ﮐـــــﻪ ﻣﺨﺎﻃﺐ ﻣـــــﻦ ﺗـــــﻮﺑﻮﺩﻩ ﺍﯼ. . . ﺗـــــﻮﯾﯽ کـــــﻪ ﺍﮔـــــﺮ ﺍﺟﺎﺯﻩ ﺩﺍﺷﺘـﻢ ﻧﺸﺎﻧﺖ ﻣﯽ ﺩﺍﺩﻡ بﻪ ﻫﻤـــــﻪ ﻭ ﻣﯽ ﮔﻔﺘـﻢ : ﺍﻭ ﺭﺍ...
-
یعنی روزی تو می ایی؟
دوشنبه 30 فروردین 1395 17:31
انگشتانم که لای ورق های دیوان حافظ می رود … دست دلم میلرزد اما به خواجه میسپارم تا امید را از دلم نگیرد دلم میخواهد همیشه بگوید : یوسف گمگشته باز آید به کنعان غم مخور …! میشکند دلم وقتی برایت تنگ میشود ... وقتی کنار پنجره ی باران خورده بغض میکنم ... حالم نافهمیدنیست .. مرا فرشی نیست تا در راهت بیافکنم مرا تنها یک...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 29 فروردین 1395 20:16
آغوش تو بهار است سبز می کند طبیعت تنم را گل می دهد گونه ام وقتی می پیچد پیچک دست هایت دورِ تنم... لب هایم را ببین ! غنچه داده است،،، اینجا تا صبح هزار بوسه شکوفه خواهد زد...! برای تو .... هر که خود داند و خدای دلش ... که چه دردی ست در کجای دلش .. بوی صبح میدهی و گنجشک ها در خنده هایت پرواز می کنند حسودی ام می...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 28 فروردین 1395 19:21
مادرم میگفت تو روزی شاعری خواهی شد پدرم مرا احمقی بیش نمیدانست مادرم درست میگفت اما پدرم اشتباه نمیکرد من یک شاعر شدم یک شاعر احمق که سالهاست برای کسی که نیست شعر مینویسد ﺧﯿﺎﻟﯽ ﻧﯿﺴﺖ ... ﺍﮔﺮ ﻣﻦ ﺑﺎ ﺧﯿﺎﻝ " ﺗــــــــﻮ " ﺯﻧﺪﻩ ﺍﻡ ﻭ " ﺗــــــــﻮ " ﺑﯽ ﺧﯿﺎﻝ ﻣﻦ ﺧﯿﺎﻟﯽ ﻧﯿﺴﺖ ... ﺍﮔﺮ ﻣﻦ ﺛﺎﻧﯿﻪ ﺑﻪ ﺛﺎﻧﯿﻪ ﺍﺯ "...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 28 فروردین 1395 19:18
اتفاق ِ خوبِ زندگیم بیفت … قول می دهم جای تمام ِ دست هایِ دنیا بگیرمت …
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 28 فروردین 1395 18:24
شب است کلنجار میروم با خودم با دلتنگی هایم باقلب له شده ام باغرور شکسته ام سراغش رابگیرم..نگیرم..بگیرم..نگیرم نزدیک صبح است دل رابه دریا زدم " مشترک موردنظر درحال مکالمه میباشد "
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 28 فروردین 1395 18:24
بهار... از نامه های عاشقانه ی من و تو شکل می گیرد... «دوستت دارم» و پایان سطر نقطه ای نمی گذارم
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 25 فروردین 1395 12:32
حــالا کـــــه آمـــــدهای از گـذشتــــــه نپُـــــرس در روز ِ آفتـــابـــی از بــرف ِ سنگیـــن ِ شــب ِ قبــــل چـــه مـیمــانـــــد؟ تمــــام ِ خنـــــده هـایـــــم را نــــــذر کـــــرده ام تـا تــو همــــان بـاشــی کــــــه صبـــــح ِ یکــی از روزهــــای خـــــــدا عطــــر ِ دستهـــــایـت دلتنگــــی ام را بــه...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 25 فروردین 1395 12:23
مهربانی از سر انگشتان تو آغاز می شود می رود و می رود تا به شبنمی روی پنجره می رسد پنجره باز می شود همه تن سرشار از نفس می شود لباس خنک فصل بر تن می شود دست ها، مهربانی یک زن می شود مهر لبریز از آن یک دم می شود مهربانی می رود تا به لمس گلبرگ های مخملی گل رز می رسد گل ها بهاران می شوند دل ها لبریز یاد یاران می شوند...
-
تقدیم به تو.......
دوشنبه 23 فروردین 1395 13:37
دوست داشتن را آن رفیق مجازی بمن آموخت او که نه با رنگ صدایم آشناست نه برق نگاهم و نه گرمی دستانم..... بی هیچ چشمداشتی احوالم را میپرسد و به انتظار سلام دوباره ام مینشیند تا خلوت این دل زنگار گرفته را با کلمات پر محبتش بشکند او همان است که صدایش با دل خاموشم هم آهنگ است او همان است که به دل ساده ام فهماند و دوست داشتن...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 23 فروردین 1395 13:33
دلنوشته عشق زیباست....نوشته خودم وقتی از عشق می گفتم تجسم میکرد در ذهن خسته اش .. دروغ و خودخواهی را، شکست و جدایی را شاید ذره ایی صداقت و وفا و دیگر هیچ !! وقتی از عشق می گفتم در نگاه پر معنایش زلالی اشکهای بی طاقتی آزارم میداد گویی او از عشق و عاشقی نفرتی عمیق دارد !! وقتی از عشق می گفتم به نقطه ایی مبهم خیره...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 23 فروردین 1395 13:30
وقتی دوست داشتن میان من و تو چنان دور است که حجم های خالی زندگی با نام من و تو پر نمی شود وقتی سکوت می کنی... در برابر هر آنچه که من برای تو دارم... شاید تنها کلامی که ما را... به هم پیوند خواهد زد این باشد... سلام آیا جواب کلمه ای را که خدا پاسخش واجب کرده، می دهی؟
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 23 فروردین 1395 13:28
بازگشته ام با کوله باری از شعر های ناگفته.... تنها اینجا مکان امن عاشقانه های من است .... ساده هستم ساده می بینم ساده می پندارم زندگی را نمیدانستم جرم می دانند سادگی را سادگی جرم است و من مجرم ترین مجرم شهرم ساده می مانم… ساده میمیرم… اما… ترک نمی گویم پاکی این سادگی را …
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 18 فروردین 1395 17:34
اول سلام به تو خدا ... بعدم سلام به من .. به ما ... سلام به آفتاب و تازگی ... سلام به شور و حال زندگی ... سلام به پرنده ی نغمه خوان ... که تازه می کند هوای روح و جان ... سلام به آسمون .. به برگ .. به خاک ... سلام به شبنم نشسته به روی تاک ... گاهی هوایِ دل طوفانی می شود هر چه هست موج است و خشم امواجی که سخت می کوبند بر...
-
اینک فقط تنهایم....همین!!!
سهشنبه 17 فروردین 1395 19:39
من به بازی تقدیر ایمان آوردم و به تمام آنچه که خدا برایمان نمیدهد و به حکمت خدا وبه خود خود خود خدا..... موهای خیس دستهای گرم لبهای نیمه باز..... ماه میخواندم به خویش! خسته غمگین پریشان از نبودن هایت.... میرانم هر که را ز خویش!! عاقبت یک شب در شبی این چنین ماهتابی.... در شبی چنین داغ تابستانی میسپارم خودم را به دستان...